هر كسي جز ولي فقيه متصدي امور باشد هرج و مرج مي‌شود
تاریخ : چهار شنبه 28 دی 1390
نویسنده : Oda Pardeks

حضرت‌آيت‌الله العظمي حاج سيدابوالقاسم موسوي خويي (قده)

 
حضرت‌آيت‌الله العظمي حاج سيدابوالقاسم موسوي خويي (قده)
نیم نگاهی به زمینه‌های تدوین کتاب «حاکمیت در اسلام» همراه با یادکردی از آیت‌الله‌العظمی خویی در گفت‌وگوی «جوان» با آیت‌الله سیدمحمدمهدی موسوی خلخالی
هر كسي جز ولي فقيه متصدي امور باشد هرج و مرج مي‌شود
 

محمدرضا كائيني | عالم جلیل و گرانسنگ حضرت آیت‌الله حاج سیدمحمدمهدی موسوی خلخالی انگیزه نگارش این اثر ماندگار را، ‌کمک به تدوین‌کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی می‌داند و بر این باور است که اصل اساسی ولایت فقیه از الزامات قطعی و لاینفک کلام وفقه اسلامی است. این گفت‌وشنود به مناسبت ۳۰ سالگی تولید این اثر انجام پذیرفت و در عین حال مقارن شد با سالروز ارتحال مرجع فقید عالم تشیع مرحوم آیت‌الله العظمی سید ابوالقاسم خویی (قده). به همین دلیل در این مصاحبه آراي آن بزرگوار درباره ولایت فقیه نیز مرور گشته است. با سپاس از حضرت استاد که پذیرای ما شدند.

نزديك به ۳۰ سال است كه از تأليف كتاب «حاكميت در اسلام» در تبيين مباني و مراحل ولايت فقيه مي‌گذرد. چه شد كه فكر نوشتن اين كتاب در ذهن جنابعالي شكل گرفت و مراحل تكوين و تدوين آن چه سيري پيمود؟
بسم‌الله‌‌الرحمن‌الرحيم. عرض كنم در همان اوايل انقلاب كه مجلسي براي تدوين قانون اساسي تشكيل شد، به ما پيشنهاد كردند حالا كه در اين مجلس قوانين و اصولي تصويب مي‌شود، خوب است عده‌اي از اهل علم جمع شوند و مصوبات آن را بررسي و نيز مطالب مورد نياز اين مجلس را تهیه كنند، ‌از بنده هم خواستند كه شما هم نظراتتان را براي ما بنويسيد. ما هم اين كار را كرديم. جمعي از علما جمع مي‌شدند و صحبت مي‌شد و مي‌نوشتيم و همان وقت هم، ‌نتيجه آن در بعضي از روزنامه‌ها منعكس مي‌شد.
خاطرم است كه به طور مشخص حواشي جنابعالي برقانون اساسي در يكي از مجلات آن دوره چاپ شد.
بله، ‌تا رسيديم به طرح و تصويب ولايت ‌فقيه در مجلس خبرگان. در آنجا به نظر رسید كه بايد موضوع بيشتر باز شود، ‌با توجه به مخالفت‌هايي كه عده‌اي از روشنفكران مي‌كردند ما بر اين باور بوده و هستيم كه ولايت‌فقيه در حكومت اسلامي، يك اصل اساسي و واقعاً ركن حكومت است، به همين دليل ما در اصل، حكومت را حق پيامبر اكرم (ص) مي‌دانيم و بعد حق ائمه اطهار(ع)، يعني عقيده ما شيعيان بر اين معناست كه بايد محور حكومت، اينها باشند. دليلش هم قرآن است: «وَ لَن يَجْعَلَ اللهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا»(۱)، ‌خداوند متعال در قرآن فرموده است كافر نبايد بر مسلمان سلطه پيدا كند. مراد از سلطه چيست؟ مراد، سلطه حكومتي است، يعني حكومت‌ مسلمان‌ها بايد به دست خودشان باشد. حكومت بدون رأس كه ممكن نيست ولاجرم بايد فردي رياست حكومت را داشته باشد. در دوره حضور پيامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) قطعاً حكومت متعلق به آنان است، چون قدر متيقن حكومت بايد با معصوم باشد. در زمان غيبت، قائم مقام امام (ع ) كسي است كه به نحوي مناسبتي با آن حضرت داشته باشد. اين مناسبت بايد در صلاحيت‌ها وحيثيات معصوم (ع) جست‌وجو شود. حكومت امام معصوم، بر دو پايه دو صلاحيت استوار است. يكي بر علم و ديگري بر عصمت، ‌در واقع اساس آرامش مردم بر اين دو پايه است كه اولاً حاكمشان عادل باشد و ثانياً عالم، ‌به اين معنا كه بداند چه چيز براي جامعه و نظام صلاح است و چه چيز فساد، چه چيزي خوب است و چه چيزي بد. طبعاً يك شخص جاهل نمي‌تواند اين را تشخيص بدهد. حاكم بايد بداندكه در هر زمان، چه سياستي را جاري كند، با چه كشوري بايد ارتباط برقرار يا قطع شود. وقس علي هذا. طبعاً ائمه اطهار(ع) به نحو اتم واكمل، ‌واجد هر دو امتياز هستند. در زمان غيبت معصوم، كسي مناسب اين مقام است كه در علم مجتهد باشد، ‌يعني مقلد ديگري نباشد و خودش صاحب رأي باشد و در اجتناب از گناه، اگر نمي‌تواند مانند معصوم باشد، عادل باشد. به مفهوم تبيين شده در فقه ما داراي عدالت باشد و معصيت نكند، حالا ممكن است سهواً خطا بكند، ‌اما از روي آگاهي و اختيار معصيت نكند. البته با فرض وجود تقوا و عدالت خداوند وعده فرموده است که عمدتاً مانع از خطا شود. در قرآن است که: ‌الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا.
اين دو تا در حد ملكه است؟ يعني ملكه اجتهاد و ملكه عدالت يا صرف اجتهاد و عدالت؟
بله، آن بحث ديگري است و مسلماً «ملكه» اين صفات، ‌ارجحيت دارد. راه‌حل مسئله خطا را هم خدا در قرآن تعيين فرموده است: «وَ شَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ»(۲) مسئله شور در رهبري لازم است. چرا؟ چون ممكن است در زمينه‌اي اطلاعات كافي نداشته باشد يا در جايي اشتباه كند. اين شور لازم است تا حكومت از يك سو تا سر حد امكان مبرا از خطا و از سوي ديگر مردمي باشد. این اجمالی از نظریه ما در آن دوره و اکنون است. اصل تدوين اين كتاب هم بر اين اساس مبنا بوده است.
يعني وقتي درخبرگان به اصل ولايت‌فقيه رسيدند، از جنابعالي خواستند كه اين مسئله را بررسي كنيد؟
كل موارد از جمله اين مورد. ما در اين كتاب ۱۰ مرحله براي ولايت‌فقيه ذكر كرده‌ايم كه در تمام اين مراحل، ‌ولي فقيه بايد نظارت و اشراف داشته باشد، چون تماماً مسائلي است كه محل ابتلاي جامعه است.
شيوه‌اي كه جنابعالي در اين كتاب در پيش گرفته‌ايد، با شيوه‌اي كه بسياري از علماي قائل به ولايت فقيه در‌ پژوهش‌هاي خود در پيش گرفته‌اند، متفاوت است، به اين معنا كه قبل از هر چيز، دقت و جزئي‌‌نگري بسيار بيشتري در آن به كار رفته است و از جمله احصاي ۱۰ مرحله از ولايت فقيه كه دست كم در كتاب‌هاي ديگر به اين شكل انجام نشده است. تفكر درباره اين مسئله از چه مقطع در برنامه‌هاي پژوهشي شما وجود داشته است؟ يعني فقط در آستانه تدوين قانون اساسي درباره مسئله ولايت‌فقيه شروع به تحقيق كرديد يا از زماني كه در نجف بوديد به اين مسئله فكر مي‌كرديد؟
البته در مسئله ولايت‌فقيه سابقه داشتيم. من درشرح اجتهاد و تقليد عروه‌‌الوثقي، ‌بحثي درباره ولايت‌فقيه كرده‌ام. ولايت‌فقيه در بعضي

دیدگاه آیت‌الله‌العظمی خویی در ولایت فقیه، به درستی درک نشده و این هم دلیل دارد. ايشان در مسئله ثبوت هلال، قول حاكم را حجت نمي‌داند و اين براي ايشان اسباب ایجاد ذهنیت شده كه پس لابد ولايت‌فقيه را هم قبول ندارد، ‌چون قول حاكم را در موضوعات خاص حجت نمي‌داند، ولكن ايشان در باب مسئله جهاد، در دو مقام بحث مي‌كند كه نمايانگر ديدگاهشان در باب ولايت فقيه است. يكي اينكه مي‌گويد آيا جهاد در زمان غيبت، واجب است يا واجب نيست؟ پاسخ ايشان مثبت است
از موارد، مورد مناقشه واقع شده، مثلاً در ثبوت هلال كه ممكن است نظريات، مختلف باشند، ولي ثبوت هلال امر گذرايي است و فوقش يكي دو روز است و اثر زيادي در جامعه ندارد. امور سياسي و امور اجتماعي مهم هستند كه بايد هميشه فقيه جامع‌الشرايطي بر آنها نظارت كند كه كم وكيف آن در اين كتاب مطرح شده است.
آنچه هم اينك از آن به ولايت‌فقيه تعبير مي‌شود، اعم از اين امور دهگانه‌اي است كه جنابعالي احصا فرموده‌ايد يا در بعضي از مواردي كه از مصاديق ولايت‌فقيه ذكر مي‌كنند، مناقشه داريد؟ موارد دهگانه‌اي كه شما ذكر كرده‌ايد عبارتند از: ولايت در فتوا، ولايت در قضا، ولايت در اجراي حدود و تعزيرات، ولايت در احراز اطلاعات با لحاظ جوانب شرعي، ولايت در موضوعات يا حجيت حكم حاكم، ولايت تصرف در اموال و نفوس، ولايت به معناي نظارت (اذن)، ‌ولايت به معناي زعامت، ولايت به معناي امامت (احراز زمينه‌هاي معنوي)، ولايت در امور حسبيه. آيا بعضي از اينها با يكديگر متعارف نيستند؟ مثلاً ولايت به معناي امامت به معناي زعامت يا ولايت در امور حسبيه، همه به يك معنا نيستند؟
امور حسبيه به مفهوم امور جزئي است، ‌مثلاً مالي است كه فعلاً مالكي ندارد و ولی نظارت مي‌كند كه مال را در فلان جا خرج كنيد. ولايت امامت به این معناست که بايد ولی يك مقام معنوي داشته باشد كه مقتداي مردم باشد و در عباداتش، در گفتارش و رفتارش جوري باشد كه مردم بگويند وقتی ايشان اين كارها را مي‌كند، ما هم بايد انجام بدهيم.
يعني از جنبه معنوي شأنيت احراز اين جايگاه را داشته باشد.
بله، ‌معناي معنويتي دارد، منظور ما از ولايت امامت، اين معناست. زعامت به معناي رياست كل است. یعنی در اداره تمامي شئون حكومتي حق داشته باشد، او دستور بدهد و همه هم اطاعت كنند. اینها مفاهيمي هستند كه با همديگر فرق دارند. جنبه زعامت با امامت فرق دارد. امام يعني مقتدا، يعني پيشوا، يعني کسی در عمل و رفتار جوري باشد كه من بگويم رهبر ما به اين خوبي، به اين پاكيزگي است، خب من هم همين كار را مي‌كنم. ائمه معصومين(ع) امام بودند، والايعني چه كه امام بودند؟
شما منظورتان طهارت معنوي و دروني است؟
بله، طهارت معنوي. اين منافات ندارد كه رئيس هم باشد، يعني وقتي دستور داد كه اين كار را بكنيد، ‌همه اطاعت کنند. معناي رياست اين است كه نافذالامر باشيد، والا اگر امام باشد و حرفش را گوش نكنيم، چه فايده‌اي دارد؟ اين مفاهيم هر كدام جداي از ديگري هستند.
در عرف و افواه جامعه، بعضي وقت‌ها اينها مترادف گرفته مي‌شوند.
ما به عرف كار نداريم، بايد ببينيم خودمان چه مي‌گوييم. اينكه ديگران چه تفسيري مي‌كنند، ما مسئولش نيستيم.
فكر كردن به مسئله ولايت‌فقيه، آن هم در فضاي سنتي نجف كه چندان درگير مسائل حكومت و نظام نبودند، خودش مسئله جالبی است. گذشته از اينكه جنابعالی مشهوريد به شاگردي آيت‌الله العظمی خويي و ارتباط علمي با ايشان كه بنابر شهرت به ولايت‌فقيه دست کم به معنای متعارف آن، اعتقاد نداشته است. پاسخ به اين پرسش چيست؟ نظر ايشان را بفرماييد.
متأسفانه دیدگاه ایشان در ولایت فقیه، به درستی درک نشده و این هم دلیل دارد. ايشان در مسئله ثبوت هلال، قول حاكم را حجت نمي‌داند و اين براي ايشان اسباب ایجاد ذهنیت شده كه پس لابد ولايت‌فقيه را هم قبول ندارد، ‌چون قول حاكم را در موضوعات خاص حجت نمي‌داند، ولكن ايشان در باب مسئله جهاد، در دو مقام بحث مي‌كند. يكي اينكه مي‌گويد آيا جهاد در زمان غيبت، واجب است يا واجب نيست؟ يعني اگر ما بتوانيم به محدوده جغرافیایی كفار حمله و كشور آنها را فتح كنيم و اسلام را به آنجا ببريم، واجب است یاخیر؟
جهاد ابتدايي؟
بله، ‌پاسخ ایشان مثبت است، چرا؟ چون اسلام براي اين نيامده كه در يك محدوده خاص باشد. «انا ارسلناك للناس جميعا»، اسلام براي هدایت همه بشر آمده است. ما كه نمي‌خواهيم بشر را اذيت كنيم، مي‌گوييم ما آمده‌ايم شما را مسلمان كنيم، بله، اگر مقاومت كردند، مي‌جنگيم، اگر نه مي‌گوييم هيچ كاري به شما نداريم و راحت باشيد. در این باب مشهور فقها مي‌گويند در زمان غيبت جايز نيست شما سر جاي خودتان بنشينيد و به بلاد کفر كاري نداشته باشيد اما آقاي خويي اين را قبول ندارد. در مقام دوم مي‌پرسد چه كسي فرمانده اين ارتش باشد؟ ارتش اسلام بدون فرمانده كه نمي‌شود. فرمانده هم بايد شخصي باشد كه قولش را بشنوند و وقتي به مردم گفت برويد جهاد، بروند. به قول مرحوم امام خمینی؛ بسيج عمومي. خب! اين را از كسي غير از امام گوش نمي‌كنند، چرا؟ چون مي‌گويند شايد اين آقا اشتباه كرده، شايد بيخود مي‌گويد. بايد يك نفر باشد كه مردم، قولش را قبول كنند و مردم، حرف ايشان را قبول كردند، اما اگر يك سرتيپ و سرلشكري بگويد برويد جهاد، گوش نمي‌دهند. آقاي خويي مي‌گويد: بايد كسي باشد كه «مسموع‌الكلمه» باشد، اگر از صاحب جواهر سؤال كنيد، مي‌گويد فقيه جامع‌الشرايط و من هم مي‌گويم كه فقيه جامع‌الشرايط بايد قيادت اين كار را بكند، منتهي مشورت هم بكند، چون ممكن است گاهي اشتباه کند و حمایت مردم را از دست بدهد، وقتي با مردم مشورت كرد، مردم در اين قسمت با او همراهي مي‌كنند، پس آقاي خويي ولايت‌فقيه را كاملاً قبول دارد و آنهايي كه مي‌گويند ايشان قبول ندارد، به تمام حرف‌هاي ايشان توجه نكرده‌اند. من عین عبارت ایشان را از منهاج الصالحین(۳) برایتان می‌خوانم: ‌«لو قلنا بمشروعيه أصل الجهاد في عصر الغيبه فهل يعتبر فيها إذن الفقيه الجامع للشرائط أو لا؟»: یعنی آیا در این موضوع اذن فقيه جامع‌الشرايط معتبر است؟ «يظهر من صاحب الجواهر- قدس سره- اعتباره بدعوى عموم ولايته بمثل ذلك في زمن الغيبه» نظر صاحب جواهر اين است كه فقيه ولايت عامه دارد. من داخل پرانتز بگویم چه حرف‌هاي بيهوده‌اي است كه بعضی مي‌زنند. كسي كه مي‌گويد ولايت‌فقيه را قبول ندارد، ‌واقعاً مهمل مي‌گويد. كسي مثل صاحب جواهر كه همه شاگرد او هستند، ولايت‌فقيه را قبول دارد، آن وقت يك طلبه مي‌گويد قبول ندارم. تو چه خبر داري عزيز من؟ تو چه مي‌داني چيست و از كجاست؟ به هرحال، ‌آقای خویی در ادامه درباره قول صاحب جواهر داوری می‌کند و می‌فرماید: «و هذا الكلام غير بعيد بالتقريب الآتي». مي‌گويد من اين را قبول دارم و به خودم اضافه مي‌كنم. «و على الفقيه أن يشاور في هذا الأمر المهم أهل الخبره والبصيره»، در این باره فقیه مشورت کند با آنهايي كه خبره و اهل بصيرت هستند و شناخت دارند و مي‌توانند بفهمند دشمن چه نيرويي و چه دستگاهي دارد. خود ما چه نيرويي داريم؟ آيا مي‌توانيم با امريكا‌‌ ‌بجنگيم يا نه؟ قدرت ما نسبت به او چه‌اندازه است؟ اينها يك چيزهايي است كه علم غيب مي‌خواهد و فقيه علم غيب ندارد، پس بايد مشاوراني را دور خود جمع كند و بپرسد آقاي ارتشي! آقاي كذا! تو خبر داري؟ اين بسيار معقول است. خدا به پيغمبر گفته مشورت كن «وَ شَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ» چرا؟ وقتي مشورت كرد، جنگ مردمي مي‌شود. مي‌گويد آقا! با عده‌اي خبره مشورت كرده، خودش هم كه مجتهد است، پس اين حرف درست است و برويم جلو، اما اگر آقا هيچ مشورت نكند و بگويد برويد، مردم مردد مي‌شوند و مي‌گويند نكند برويم و مغلوب شويم و آنها بيايند پدر ما را در بياورند: «ان یشاورأهل الخبره والبصيره من المسلمين حتى يطمئن بأن لدى المسلمين من العده و العدد»، عده يعني اسلحه و ملزومات جنگي، عدد هم يعني شما را افرادشان كافي است. «ما يكفي للغلبه على الكفار الحربيين». آن‌قدر عدد و وسايل داريم كه بتوانيم غالب شويم. و نهایتاً نتیجه می‌گیرند: ‌«و بما أن علميه هذا الأمر المهم في الخارج بحاجه إلى قائد و آمر يرى المسلمين نفوذ أمره عليهم، فلا محاله
آيت‌الله خويي ولايت‌فقيه را در امور عامه مسلمين ضروري مي‌داند و این راهی که ایشان در اثبات مسئله جهاد ابتدایی پیموده‌اند، ‌مشخص است. حال اگر آقاي خويي اين مورد را در جهاد ابتدایی لازم می‌داند، در امور سياسي ديگري كه همين اثرها را داشته باشد، چه؟مثلاً اینکه آيا ما با امريكا‌‌ ‌رابطه داشته باشيم؟ اين هم يك امر عام و مسئله مهمي است. امريكاي لجباز، مغرور و قدرتمند. ما با او چه نوع رابطه‌اي داشته باشيم؟ رابطه نوكري؟ اين مصلحت نيست. پس مصلحت در اين است كه رابطه‌ مان قطع شود. اين را بايد كسي بگويد كه مردم گوش كنند؟ مسلماً فقيه جامع الشرايط
يتعين ذلك في الفقيه الجامع للشرائط، فإنه يتصدى لتنفيذ». ولايت‌فقيه از اين بالاتر؟ «هذا الأمر المهم من باب الحسبه على أساس أن تصدى غيره لذلك يوجب الهرج المرج»، اگر کس ديگري غیر از فقیه متصدی شود، هرج و مرج مي‌شود، يكي مي‌گويد آري، يكي مي‌گويد نه، شلوغ‌كاري مي‌شود و مسئله مي‌ماند. این نشان می‌دهد که آيت‌الله خويي ولايت‌فقيه را در امور عامه مسلمين ضروري مي‌داند و این راهی که ایشان در اثبات مسئله جهاد ابتدایی پیموده‌اند، ‌مشخص است. حال اگر آقاي خويي اين مورد را در جهاد ابتدایی لازم می‌داند، در امور سياسي ديگري كه همين اثرها را داشته باشد، چه؟مثلاً اینکه آيا ما با امريكا‌‌ ‌رابطه داشته باشيم؟ اين هم يك امر عام و مسئله مهمي است. امريكاي لجباز، مغرور و قدرتمند. ما با او چه نوع رابطه‌اي داشته باشيم؟ رابطه نوكري؟ اين مصلحت نيست. پس مصلحت در اين است كه رابطه‌مان قطع شود. اين را بايد كسي بگويد كه مردم گوش كنند، ‌یعنی شرعا مکلف به تمکین از او باشند یا مثلاً اینکه ما با فلان کشور تجارت بكنيم يا نه؟ اين هم يك امر سرنوشت‌ساز است. تجارت با فلان کشور نسبت به تجارت مسلمانان خودمان چه تأثيري مي‌گذارد؟ آيا جور ديگري هست كه بازار خودمان تعطيل مي‌شود يا نه، بازار ما هم راه مي‌افتد و با آنها هم رابطه پيدا مي‌كنيم و از اين قبيل.
نكته‌اي كه مرحوم آيت‌الله خويي فرموده‌اند، ‌آیا تنها در مورد جهاد ابتدايي است يا اشاره‌اي است به قول صاحب جواهر و پذيرش آن در همه موارد؟ يعني آيا اين را به عنوان نمونه پذيرفته‌اند؟
نمونه است. ايشان بحث‌شان در محدوده جهاد است، ولي من قياس مي‌كنم كه همه امور سياسي عامه هم اين حالت را دارد، به جهت اينكه اگر اين كار كه براي مسلمان‌ها سرنوشت‌ساز است، فقيه جامع‌الشرايط با مشورت دخالت كند وقس علي‌هذا امور ديگري كه از اين قبيل است، ارتباطات، تجارت‌ها، باز به طور‌ كلي...
اين قياس نظر حضرتعالي است يا نظر آيت‌الله خويي است. فقط در اين مورد نظر صاحب جواهر را پذيرفته يا بر اساس اين قياس ساير موارد را هم پذيرفته‌اند؟
در اينجا تصريحي ندارد، ولي قاعدتاً بايد همين باشد. چون در فقه با شناختن مبانی فقها، ‌می‌توان نظر آنها را در همه موارد به دست آورد. مهم شناخت مبنا و شکل مواجهه آنها با مسائل است.
نمي‌تواند فقط يكي را پذيرفته باشد و در مورد بقيه سكوت كرده باشد.
اگر قبول نكرده باشد، معنا ندارد، بالاخره درباب ملاك مي‌گويند «منصوص العله». هر شيئي اگر علتش منصوص باشد، به ديگري هم تجاوز مي‌كند. مثلاً مي‌گويد آقا! ليموترش نخور. چرا؟ چون ترش است و تو هم سرما خوردي. آن وقت سركه هم نبايد بخوري، چون آن هم ترش است. علت وقتي معلوم شد، حکم روي چيزهاي ديگر هم مي‌رود. اين هم از باب «منصوص العله» بودن است، يعني اگر صلاح مسلمان‌ها مدافعه فقيه جامع‌الشرايط باشد، در امور سرنوشت‌ساز ديگر هم، ‌حکم از اين قبيل است.
شما نظر آقاي خويي را صرفاً از آثار ايشان به دست آورديد يا خودتان هم در زماني كه ايشان در اين موارد حرف‌هايي داشتند، با ايشان صحبت كرديد؟
در اين قسمت از نزديك نشنيدم، چون در آن دوره اينجا بودم، وقتي هم كه ايشان منهاج را هم منتشر کردند، در ايران بودم.
پس جنابعالی از سابقون شاگردان ایشان بوده‌ايد.
بله، من كتاب شرح عروه را حدود ۵۰ سال پيش نوشته‌ام، ولي تأليف ايشان يعني منهاج بعد از آن است.
نگارش كتاب «حاكميت در اسلام» چه بازتاب‌هايي داشت؟ وقتي چاپ شد، چه ديديد و چه شنيديد و از بازتاب‌هاي آن در محافل علمي و بين علما چه خاطراتي داريد؟
تعريفش را شنيدم. حتي شنيدم كه در دانشگاه تهران، اساتيد، دانشجويان را به مطالعه اين كتاب، ‌ارجاع می‌دهند. در حوزه هم بازتاب‌های مناسبی داشته و انتشارات جامعه مدرسین هم چند بار آن را تجدید طبع کرده است.
اخيراً بنا نداشته یا ندارید تا اضافاتي بر آن بيفزاييد؟
مجالش را ندارم و به كارهاي ديگر مشغولم، اين کتاب به همين شكل كافي است.
تا به حال چند بار چاپ شده است.
ناشر اولش يادم نيست، ‌اماچاپ‌های بعد را جامعه مدرسين انجام داد. عربي آن هم در قم از سوی مؤسسه مجمع‌الفكر چاپ شد. فعلاً هم دارد در بيروت چاپ مي‌شود.
اهمیت این کتاب در بسط و تحقیق گسترده آن است. كتاب حضرت امام تقریباً موجز و مختصر است، اما كتاب شما مفصل است. آيت‌الله منتظري هم خيلي در اصل موضوع درنگ نکرده و بيشتر در فروعات است.
آقای منتظری که ولايت‌فقيه را خيلي توسعه داده و مي‌گويد در تمام كارها بايد مداخله كند عجيب و غريب است.
اوايل اين‌طور بود، اين اواخر حرف‌هايش را يكي‌يكي پس مي‌گرفت. بگذریم، حضرتعالی كتاب ديگري هم داريد به عنوان «شريعت و حكومت» كه جواب آقای دکتر مهدي حائري را داده بوديد. داستان آن كتاب چيست؟
وقتي ايشان «شريعت و حكومت» را نوشت، نگاه كردم و ديدم انصافاً مقداری بي‌لطفي كرده، رأي مرا هم خواستند كه جواب بده و من نوشتم. ايشان - خدا رحمتش كند- نظرش اين است كه فقها نمي‌توانند اين كارها را بكنند، چون سرگرم مسائل علمي هستند و در سياست وارد نيستند و لذا صلاحيت ندارند كه اينها كشوري را رهبري كنند و براي كشور يك آدم قدرتمند قويِ لازم است.
از همه جوانب؟
ما جواب ایشان را داديم كه مولانا: ما نگفتيم همه، در هر صنفي همه جور هست. مگر الان در بین کلاهی‌ها چند نفر براي رياست جمهوري مي‌توانند كانديدا شوند؟ آیا همه كشور قابليت دارند رئيس‌جمهور شوند؟ ما كه نگفتيم همه علما رئيس شوند و رهبري كنند، آن كسي كه لايق است و توان و فهم آن را دارد. اين كار هم فهم علمي مي‌خواهد و هم فهم سياسي. انصافاً الان وقتي آقاي خامنه‌اي صحبت مي‌كنند، حرف‌هايشان خيلي متين و خوب است، يعني وقتی كه در سياست وارد مي‌شوند، مطالب پسنديده و درستی مي‌گويند. اين‌جور آدم كم است، ولي خدا بخواهد پيدا مي‌شود. نمي‌شود كه به‌طور كلي مأيوس شد.
بالاخره در اين حوزه به اين بزرگي، افرادي پيدا مي‌شوند؟
هميشه همين‌طور بوده، مثل مراجع. چند تا مرجع داريم، پنج شش تا يا فوقش ۱۰ تا. همه كه مرجع نمي‌شوند. اين اشكال نيست كه ما نداريم، خير، داريم، چرا نداريم؟
بعضي‌ها هم مثل شما نمي‌خواهند مرجع شوند.
آنهايي هم كه نمي‌خواهند، نخواهند و بروند كنار. یک چیز را به شما بگویم برادر! مرجعيت مسئوليت دارد. مسئوليتش هم مسئوليت سنگيني است و الحمدلله به حد كفايت هم هست. حالا ما چرا بيخود برويم مشكلي را به گردن بگيريم. مسئوليت گرفتن پول دارد، مسئوليت دادن پول دارد. آدم از كي بگيرد؟ چقدر بگيرد؟ به كي بدهد؟ چه‌جور بدهد؟
خوب شد كه حضرتعالی به مشهد آمديد كه طلاب بیشتر بتوانند از شما بهره ببرند.
كسي كه در تهران واقعاً بخواهد درس بخواند، به زحمت مي‌افتد، چون تا به استادش برسد، سه چهار ساعت در راه است. استاد بخواهد سراغ طلاب برود، وقتش گرفته مي‌شود و لذا تهران جاي تحصيل نيست، جاي درس خواندن و درس گفتن نيست. در تهران عده‌اي منزل ما مي‌آمدند، عده‌اي از شاگردان ما هم امام جماعت هستند و منبر مي‌روند، ولي مثل اينجا نبود. اينجا همه خيلي آسان و راحت در مدرسه جمع مي‌شوند و درس مي‌خوانند و هر كس هر درسي كه بخواهد ميسر است.
خدا ان‌شاءالله به شما طول عمر بدهد.
پي‌نوشت‌ها ‌
(۱) قرآن كريم، سوره نساء، آيه ۱۴۱.
(۲) قرآن كريم، سوره آل‌عمران، آيه ۱۵۹.
(۳) «المقام الثاني: أنا لو قلنا بمشروعيه أصل الجهاد في‌ عصر الغيبه فهل يعتبر فيها إذن الفقيه الجامع للشرائط أو لا؟ يظهر من صاحب الجواهر (قدس سره) اعتباره بدعوى عموم ولايته بمثل ذلك في زمن الغيبه و هذا الكلام غير بعيد بالتقريب الآتي و هو أن على الفقيه أن يشاور في هذا الأمر المهم أهل الخبره والبصيره من المسلمين حتى يطمئن بأن لدى المسلمين من العده و العدد ما يكفي للغلبه على الكفار الحربيين و بما أن علميه هذا الأمر المهم في الخارج بحاجه إلى قائد و آمر يرى المسلمين نفوذ أمره عليهم، فلا محاله يتعين ذلك في الفقيه الجامع للشرائط، فإنه يتصدى لتنفيذ هذا الأمر المهم من باب الحسبه على أساس أن تصدى غيره لذلك يوجب الهرج المرج و يؤدي إلى عدم تنفيذه بشكل مطلوب و كامل»، منهاج الصالحين، السيد الخويي، ج ١، الصفحه ٣٦٦.



|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
موضوعات مرتبط: , , ,
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب

/
به وبلاگ من خوش آمدید